loading...

انــــــار

انــــــار میوه ی مادرم زهــــراست...

بازدید : 1435
چهارشنبه 9 ارديبهشت 1399 زمان : 15:22

دو شب مانده به عید. کلی از کارهایم مانده. کارهایی که هرسال تا این موقع تمام شده بود و حالا با وجود حنانه‌ی پنج ماهه ام، تا الان مانده. بوی تند رنگ مو پیچیده در سالن. سوسن طبق معمول روزهای شلوغ آمده کمک رویا و در کار هرکسی سرک می‌کشد. حرف و حدیث‌های زنانه گل کرده و خانم‌ها دوتا دوتا با هم پچ پچ می‌کنند. من اما دوست دارم قاطی پچ پچ هیچ کدام شان نشوم. در عوض لیست خریدها را بیرون می‌آورم و تخمینی سرانگشتی بر قیمت‌هایشان میزنم. خوب می‌دانم که لااقل باید نصف شان را حذف کنیم و ضروری ترها را بخریم. اگر ضروری‌ها را بخریم پولی که تهش باقی می‌ماند کفاف کرایه خانه را می‌دهد؟! دلگیرم از زندگی. اشتیاقی به سالی که در راه است ندارم. جاده زندگی مان سنگلاخی شده. به سمت هر دری که می‌رویم به رویمان بسته می‌شود...

ارز نو ظهور پای pi
بازدید : 3277
شنبه 15 فروردين 1399 زمان : 2:38

دیروز هنگام مرتب کردن کتابخانه، چشمم افتاد به عکسی و لبخندی... و رفتم به سه ماه و بیست روز پیش... جمعه‌ی بعد از تولد زینب بود. هنوز تعدادی از بادکنک‌های رنگی وسط خانه پخش بود. هنوز خامه‌ی صورتی مالیده به لباس عروس‌های دخترها را نشسته بودم، هنوز یک برش از کیک توی یخچال بود. صبحِ جمعه‌ی رخوت انگیزی بود. خوابِ دل چسبی بود. صدای زنگ خانه بلند شد. قلبم ریخت. چه کسی این موقع صبح کارمان دارد؟ چه اتفاقی افتاده؟ بابا بود. آمد و گفت بعدِ نماز صبح در مسجد خبرهایی شنیده. گفت تلویزیون را روشن کنیم ببینم چه خبر شده. تلویزیون خانه شان به خاطر تعمیرات وصل نبود. تلویزیون روشن شد. اولین چیزی که دیدم نوار مشکی بود. بند دلم پاره شد. و بعد زیرنویس قرمز رنگ خبرِ فوری... سردار شهید شده بود... دلم یک جوری شد. قلبم فشرده شد،چطور بگویم، یک حالت عجیب. انگار نفسم بالا نمی‌آمد، انگار چیزی در سینه ام می‌سوخت. هرگز، هرگز، هرگز در عمرم این حالت را تجربه نکرده بودم. حتی وقتی که فردای عروسی مان خبر فوت بابابزرگ را شنیدم، حتی آن روز که بچه‌ی اول مان رفت پیش خدا...

قلب ها را بود آیا که عیاری گیرند
بازدید : 1368
دوشنبه 18 اسفند 1398 زمان : 16:51

گاهی به اینجا سر می‌زنم. با عجله نگاهی به وبلاگ‌هایی که دنبال می‌کنم می‌اندازم ومی‌روم. با امید می‌روم. با امید اینکه روزی برمی‌گردم و تمام حرف‌های نگفته و تلمبار شده را اینجا می‌نویسم. با خودم می‌گویم که روزی تک تک داستان‌های کوتاه و بلند، حقیقی و خیالی ام، را برای شما می‌نویسم... اما امروز حس کردم که زیادی خوش خیالم! من دیگر آن انار سابق نیستم. اوج وبلاگ نویسی ام در آستانه‌ی ۲۰ سالگی ام بود حالا اما نزدیک ۳۰ سالگی ایستاده ام. آن دختر دانشجوی مجرد، طی این ۱۰ سال همسر شده، چهار بار مادر شده و خیلی چیزها آموخته. من از همین فضای کوچک وبلاگی مجازی، یک کوه تجربه آموخته ام، چه برسد به زندگی وسیع حقیقی... امید که تجربه‌ها پوشالی نباشد و آموخته‌ها، مرا به سمت تقوا سوق دهد...

کاش زودتر فهمیده بودم
بازدید : 4581
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 2:03

قول دادم این فاطمیه آدم بشم. پاک بشم. همونی بشم که شما میخوای، شما دوست داری... هر چیزی که بهش شک داشتم، هر مسئله ای که حس می‌کردم یه روزنه کوچیک باشه برای گناه، برای پرت شدن حواس دلم، برای لرزیدن ایمانم، همه رو، همممممممه رو درز گرفتم. محکم بستم... سخت بود، سخته... یه کشیده زدم تو گوش نفسم، گفتم دست از پا خطا کنی با من طرفی! با غیض نگام کرد. یه مشت کینه و غصه و حسرت قدیمی‌رو ریختم بیرون از دلم. دلم غصه اش گرفت چون بهشون عادت کرده بود. همین شد که با من لج کرد. همه بر علیه من شدن مادر... حس یه بچه‌ی گم شده توی بازار رو دارم. یه گوشه ایستادم و دارم صدا می‌زنم مامان... مامان... من مامانم رو میخوام... دورم شلوغه. پر از آدم! از غریبه‌ها می‌ترسم... من از دنیا می‌ترسم... مادر، به حسینت قسم خسته شدم. به حسنت قسم که این دفعه فرق می‌کنه. هشتم بهمن، وسط یه روضه‌ی غمگین فهمیدم که این دفعه فرق میکنه، اونجا که مولا می‌گفت: شرمنده ام زهرا جان... همراهش شدم و زمزمه کردم. اون قدر گفتم شرمنده ام زهرا جان که نفسم بند اومد. یاد هر خطا و معصیت یه گوله اشک شد و افتاد روی چادرم... چشم به هم زدم و دیدم شام شهادتت ایستادم روبه روی ضریح امام رضا... آخه چه قدر مهربونید...؟ چه قدر بزرگوار؟؟ چه قدررر....؟؟؟ حالا اومدم یه چیز بگم. فقط یه کلام: دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم....

کار عملی کورل دراو : طراحی پس زمینه

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 13
  • بازدید کننده امروز : 10
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 30
  • بازدید ماه : 228
  • بازدید سال : 16046
  • بازدید کلی : 18208
  • کدهای اختصاصی